حسنا جونحسنا جون، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره

حسنا دلبر مامان

کلمات و کارهای جدید

عزیز مامان هر روز که میگذره تو شیرین تر و شیطون تر میشی و کارهای جالبتری انجام میدی بعد از گفتن کلمه جوجه که ورد زبونت شده و مثل آواز اونو میخونی ، حالا می تونی بگی ت َ ب ت َ ب که منظورت اینه که بریم تاب بازی(تاب تاب) وقتی هم که ما خاله اعظم رو صدا می کنیم سریع میگی ا َ د َم (اعظم) تو هر مجلسی هم که میری اونقدر شیطنت می کنی که همه از دستت خسته میشند یکی از کارای بامزه ای که می کنی اینه که وقتی خودت کثیف می کنی بدو میای طرف من و ازم میخوای بغلت کنم یعنی منو بشور دخترم از دیروز سعی می کنی بدون چسبیدن از جایی خودت بلند شی که خیلی کار سختیه ولی تو خیلی خوب از پسش بر میای یه جور خاصی بدون استفاده از دستات بلند می شی و چ...
22 شهريور 1393

آی جوجه

دختر نازنینم چون تو خیلی ریزه میزه و خیلی تند وتیز هستی ماشاءالله من همیشه بهت میگم آی جوجه دوست داشتنی من که دیروز (93/06/09) وقتی من بهت گفتم آی جوجه تو خیلی سریع چند بار تکرار کردی آ  ج و جی . وای که چقدر خوردنی شده بود من و بابایی دو تایی دویدیم طرفت که همونجا بخوریمت که تو فهمیدی ما خیلی ذوق کردیم و ناز کردی دیگه نگفتی تا اینکه باز که داشتی واسه خودت بازی می کردی دیدیم داری می گی آ جوجه آ جوجه.آی مامان فدای جوجه دوست داشتنیش بشه.
10 شهريور 1393

تولد یکسالگی

عزیزترینم روز 93/06/06 مصادف با میلاد مبارک حضرت معصومه سلام الله علیها و روز دختر همزمان با تولد یکسالگی تو بود. که من این رو به فال نیک میگیرم که انشاءالله دختر نازم الگوش حضرت معصومه و مادر بزرگوار ایشون باشه. گلکم یک روز قبل از تولدت تو اولین کلمات معنی دار زندگیت رو که قشنگ ترین بودند رو برای اولین بار گفتی که منو خاله جون و مامان بزرگ از ذوق تو پوست خودمون نمی گنجیدیم.تو دوبار گفتی م َ م َ و ب َ ب َ که خیلی برام لذت بخش بود آخه مدتها بود که منتظر این دو کلمه بودیم. عصر اون روز من و بابایی رفتیم و برات کیک تولدتو با طرح کیتی سفارش دادیم البته به چند تا شیرینی فروشی سر زدیم که بالاخره یکیشون قبول کرد که خدارو شکر کیکت با اینکه خیلی...
9 شهريور 1393
1